هیچ کس جوابی نداد. همه ی کلاس یکباره ساکت شد. همه به هم دیگه نگاه می کردند. ناگهان سارا یکی از بچه های کلاس آروم سرش و انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. سارا سه روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید. بغض ساراترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و… گفت: سارا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟ سارا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت: عشق؟ دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق… ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو دیدی که بهت بگه عشق چیه؟ معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم!!! سارا گفت: بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهی شو حفظ کنید…
خدا چرا…؟! دل من و شکستن؟!
چرا دست های عشقم و به زندگی نبستن؟!
دارم می سوزم
چرا رها کردی میون راه ها؟! می خوام بمیرم ولی بی گناهم.
دارم می سوزم
بزار بسوزم…!
نمی دونم تا حالا فیلم لیلی مجنون و دیدید یا نه! یه تیکه اش هست که یه آهنگ رو با متن شعر بالا می خونه. من خیلی ازش خوشم اومد. آهنگش رو گذاشتم تو ادامه مطلب اگه دوست داشتید می تونید دانلود کنید.
همه چی آرومه تو به من دل بستی
این چقدر خوبه که تو کنارم هستی
همه چی آرومه غصه ها خوابیدن
شک نداری دیگه تو به احساس من
همه چی آرومه من چقدر خوشحالم
پوک! صدای مشت روی میز تلفن و شروع یه دعوای دیگه خانوادگی بین یه زن و مرد بالای پنجاه سال. کسایی که یه عمر ادعای داشتن زندگی مشترک دارن و تموم پسر و دخترای جوون و از زیر تیغ برنده ی نصیحت هاشون رد می کنند. نیازی به گفتن کل ماجرا نیست که دیگه کتک ها و مظلومیت های زن خونه به هیچکس پنهون نیست.
چه آسون چه راحت ازش گذشتم دلم رو به قلبی دیگه سپردم
پریشون و گریون و دل شکسته هنوزم به هیچکی دلی نبسته
چقدر می گفت دوباره، دوباره برگرد چه روزا که بی من تنهایی سر کر
چقدر ما آدم ها مسیر هارو اشتباه می ریم و بعد آخرش یا می خوریم به بن بست یا می فهمیم کل راهی رو که اومدیم اشتباه بوده! داستان تنهایی هم همینه. همه دارن ازش فرار می کنن.
تنهایی من، همان انتظارم است
و انتظارم، همان عشق!
و عشق تنها بهانه ی بودنم!
بی بهانه ام نکن!
روزی
خواهم آمد ، و پیامی خواهم آورد.
در رگ ها ، نور خواهم ریخت .
و صدا خواهم در داد: ای سبدهاتان پر خواب! سیب
آوردم ، سیب سرخ خورشید.
تعداد صفحات : 7